برچسب‌ها: <-TagName->
| دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, | | 18:54 | | bahar | | |

خدا هیچ چیز که به ما نداده باشه

دو چیز را زیاد داده

به من صبر زیاد و به تو روی زیاد !.

.

.

.

پسر به دختر : می خوای خورشید زندگی من باشی ؟

دختر : آره

پسر : پس ۹۲,۹۵۵,۸۸۷٫۶ مایل از من دور بمون !

.

.

.

دیگه به من زنگ نزن

حالا شناختمت

من نمیتونم دیگه با تو باشم

ازت بدم میاد

بی لیاقت

خداحافظ

"این آخرین جمله ای بود که همسایمون به شوهرش گفت"

میخاستم تو ام در جریان باشی عزیزم !

.

.

.

حیف نون تو قطار میشینه به صندلی روبرویی میگه:

به سلامتی دارین برمیگردین؟!

.

.

.

وقتی حاجیان به شیطان سنگ می زدند، شیطان می خندید و می گفت:

این جماعت که امروز به من سنگ می زنند، برسند تهران به من زنگ می زنند!

.

.

.

وسعت عشق پسران چنان وسیع است که اگر عاشق دختری شوند

عاشق دوستانش نیز میشوند !

.

.

.

بوی شوم امتحان آید همی, یار صفر مهربان آید همی

ما ز تعلیم وتعلم خسته ایم،دل به امید تقلب بسته ایم

مابرای کسب مدرک آمدیم،نی برای درک مطلب آمدیم !

.

.

.

تحقیقات دانشمندان اخیرن نشون داده :

گذر زمان هیچ چیزی را حل نمی کند

شــــایـــد ماست مالی کند !

.

.

.

ازدواج هم چیز جالبیه! مثل ارتش می مونه!

با وجودی که همه ناراضی هستند، ولی باز هم داوطلب داره !

.

.

.

فقط یه ایرانی میتونه شامپو رو تو یه هفته تموم کنه

و تهش رو با آب قاطی‌ کنه و یک ماه بیشتر استفاده کنه !

.

.

.

معلم: اگه ۱۰۰۰ تومن داشته باشی و از بابات هم ۱۰۰۰ تومن بخوای،

چه قدر پول داری؟

دانش آموز: ۱۰۰۰ تومن

معلم: هیچ چی از ریاضی حالیت نیست

دانش آموز : تو هم بابای منو نمیشناسی !

.

.

.

خواستم جونمو فدات کنم ، باخودم گفتم چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی !؟

.

.

.

.

.

پسر: کجایی عزیز دلم؟

دختر: واااای همین الان رسیدم دارم از خستگی مــیمــیرم،

میرم بخوابم کم کم... تو چیکار میکنی عزیزم؟

پسر: من توی مهمونی ام، پشت سرت ایستادم!

.

.

.

پیش از آن که با استاد مــَچ شوی / لحظه ی امتحان دادنت ناگزیر می شود!

آی سرکوفت و ضد حال همیشگی / ناگهان چقدر زود آخر ترم می شود!

.

.

.

رفتم دم مغازه به فروشنده می گم قرص پشه داری؟

می گه واسه کشتنش می خوای؟

پـَـ نه پَــ، برای سردردش می خوام!


برچسب‌ها: <-TagName->
| دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, | | 12:28 | | bahar | | |

شب جلو تلویزیون خوابم برده بود
مامانم اومد ساعت 2 نصفه شب پتو انداخت روم بوسم کرد ، کلی هم قربون صدقم رفت بعد موقع رفتن پامو لگد کرد، داد زدم و گفتم : اهههههههههههه پام داغون شد
جواب داد: خاک تو سرت کنن آخه اینجا جای خوابه؟

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊



منطقِ پدرو مادر از تحصیل در دانشگاه: "این همه درس خوندی، درِ یه نایلون رو نمیتونی‌ باز کنی‌!



◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊


باز یه سوالی مغزمو پریشون کرد چرا جمعه انقدر به شنبه نزدیکه، ولی شنبه انقدر از جمعه دوره؟؟



◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊



خداییش جاذبه ای که سوراخ چاه توالت نسبت به گوشی داره
جاذبه ی زمین به سیب نداره
دیدم که میگمااااااا



برچسب‌ها: <-TagName->
بیشتر بدانید
| شنبه 10 دی 1390برچسب:, | | 11:27 | | bahar | | |

قانون پایستگی واحد :واحد ها نه از بین میروند و نه پاس میشوند بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال میابند !

تقلب چیست؟یک سری اعمال ننگین در صورت این کاره بودن شخص امتحان دهنده آخر عاقبت خوش وخرمی دارد نوع خاصي از  هلو برو تو گلو

شب امتحان شبی که در آن نسکافه و قهوه از والیوم ده هم خواب آورتر می شوند شب ر ق ص و پایکوبی کلمات جزوه و کتاب بر روی سسلسله اعصاب محیطی و مرکزی دانشجو

دانشجویان ساکن خوابگاه : جنگجویان کوهستان

دانشجویان پرسر و صدا : گروه لیان شان پو

خانواده دانشجویان : بینوایان

انتخاب درس افتاده : زخم کهنه



برچسب‌ها: <-TagName->
بیشتر بدانید
| چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:دانشجو, ظنز,خوابگاه,انتخاب واحد,,,,,, | | 14:57 | | bahar | | |

بلند گو ها تون رو روشن کنید!!!!


برچسب‌ها: <-TagName->
| دو شنبه 5 دی 1398برچسب:, | | 18:25 | | bahar | | |
باران چه مي‌گويد؟
 
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
 
 
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود.
و سومین روز چطور؟گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد. وچند روز پیش را چطور؟به خاطر داری؟که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم…
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو..
دکتر علی شریعتی

برچسب‌ها: <-TagName->
| پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:دکتر علی شریعتی,باران,اولین روز بارانی, | | 11:27 | | bahar | | |

  هر كاري جايي دارد:
اگر می خواهید همدیگه رو بکشید برید بیرون! من تازه اینجا رو تمیز کردم!

 دعا:
دعا کن سر جاش باشه وگرنه…!

 منطق:
به خاطر اینکه من می گم!

 آینده نگری:
اگر از اون تاب بیافتی و گردنت بشکنه محاله با خودم ببرمت خرید!

 رعایت آداب غذا خوردن:
موقع غذا خودن دهنت رو ببند!

 توجه:
اگر بدونی پشت گوش هات چقدر چرکه!

 استقامت:
تا وقتی کلم بروکلی هاتو نخوردی از جات تکون نمی خوری!

 چرخه ی زندگی:
من تورو به دنیا آوردم و اگر بخوام خودم هم شرت رو از این دنیا می کنم!

 اصلاح رفتار:
تو دیگه مثل بابات رفتار نکن!

 قناعت:
میلیون ها بچه کم شانس توی دنیا هستن که آرزو می کردن من مادرشون بودم!

 انتظار:
وایسا برسیم خونه…

 مراقب از خود:
ژاکتت رو بپوش! یه جوری رفتار می کنی انگار من که مادرتم نمی دونم کی سردت میشه!

 رشد کردن:
اگر اسفناج نخوری بزرگ نمیشی!

 کنایه:
گریه می کنی؟ حالا یه کاری می کنم که واقعا اشکت در بیاد!

ژنتیک:
باید به خاطر ژن بابات باشه!

 اصل و نصب:
این چه وضع اتاقه؟ مگه تو طویله به دنیا اومدی؟

 خرد:
وقتی به سن من برسی می فهمی!

  عدالت:
یه روزی بچه داری میشی و امیدوارم بچه هات عین خودت بشن

 



برچسب‌ها: <-TagName->
| چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب: از والدینمان آموختیم,والدین,آداب غذا خوردن,آینده نگری,منطق,دعا, | | 10:37 | | bahar | | |

مدرسه ی ما: پایگاه جهنمی
خروج از مدرسه: فرار از آلکاتراس
دیدن مدیر از دور: شبحی در تاریکی
نمره ی بیست: افسانه ی آه
مدیر مدرسه: مرد شش میلیون دلاری
شوخی با مدیر: بازی با مرگ
روز دادن کارنامه: حادثه در تونل کندوان
امتحان: شاید وقتی دیگر
روزی که معلم به کلاس نمی آید: بوی خوش زندگی
اخراج از کلاس: یک بار برای همیشه


برچسب‌ها: <-TagName->
بیشتر بدانید
| دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, | | 16:37 | | bahar | | |

 

 

روز دوشنبه، مورخه‌ی ۱۰ مرداد ۱۳۹۰، این‌طرف ، عراق رمضان بود، اون‌طرف ، افغانستان رمضان، این‌وسط ایران شعبان !!!!!
تو تلویزیون ۲ ساعت در مورد سرویس جاسوسی گوگل صحبت می‌کنند! آخر برنامه که میخواد پست الکترونیک بده آدرس جیمیل میده !!!!!
مجری 20:30 راس هشت و نیم اومده میگه: با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد بقیه اخبار رو بعد از اذان مغرب به سمع و نظر شما میرسونیم !!!!!!
تو مملکتی که کنجد روی نون بربری یه نوع آپشن حساب می‌شه دیگه ...!؟!؟!؟!؟!؟
مجری از طرف می‌پرسه نظرتون راجع کتاب تو اتوبوس چیه؟ میگه خوبه، هوا گرمه تو اتوبوس باهاش خودمو باد میزنم !!!!!

برچسب‌ها: <-TagName->
بیشتر بدانید
| چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, | | 14:43 | | bahar | | |

 

صفت : ۳ تا آدم چاق
گودزیلا :
اون لا خوب زندگی کن
مستشار :
بیشترین رقم اعشار
گرمک :
کامپیوتر مک بوک مخصوص افراد کچل
فیلسوف :
فیل گرفتگی(معمولا زمانی اتفاق می افتد که فیلی بین شما و خورشید قرار گیرد)
نازیلا :
لای نازنین
رامبد :
قبلا رام بود الان وحشی شده
مسواک :
به عمل راه رفتن روی یک ورق مسی می گویند
وارداتی‌ :
جنگ خال خالی‌
Feels like hell :
فیلها جهنم را دوست دارند
فرازمینی :
فراز کوچولو


برچسب‌ها: <-TagName->
بیشتر بدانید
| سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, | | 14:19 | | bahar | | |

وانت : اینترنت آزاد و بدون فیلتر
Category: این گربه کدوم گوریه؟
Morphine: باید بیشتر فین کنی
Keyboard: چه کسی برنده شد؟
MissCall: دختر نابالغ را گویند
Freezer: حرف مفت
Already: گند زدی به همش رفت !
نلسون ماندلا:نلسون اون وسط گیر کرده
کته ماست : آن گربه مال ماست
مشروبات : روبات مشهد رفته


برچسب‌ها: <-TagName->
بیشتر بدانید
| یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:فرهنگ لغات,فرهنگ ایرانی,لغتنامه فارسی, | | 12:47 | | bahar | | |

هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری میخواست اون شعرمعروف و محبوب « بی تو مهتاب شبی....» رو امروزه بگه ،چطوری میگفت؟

 

کوچه (Modern)

 

 

بي تو On line شبي باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم . دنبال ID ي تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از Case وجودم
شدم آن User ديوانه كه بودم

......

بقیه رو تو ادامه مطلب بخونید

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
بیشتر بدانید
| پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:کوچه,فریدون مشیری,شعر کوچه از فریدون مشیری, | | 22:24 | | bahar | | |

بعدِ صبحانه ابروهايش بالا رفت. دنبال كيفش روي صندلي كناري گشت. درش باز بود. پاكت سيگارش را درآورد.
با چشمهاي مهربان تعارف كرد: - سيگار؟
ماتِ اداهايش، لبخند زدم : - نه!
يكي گذاشت كنار لبش. گوشهء ديگر لبش گفت: - " هر وخ بعد ِ صبونه دلت سيگارخواس،... -"خــواس" را كشيده و دلبرانه گفت
– كبريت زد، نگرفت.
كبريت دوم گرفت.
جمله اش را تمام كرد: - ...بدون كه سيگاري شدي!"
خنديديم، خنده اش رفت پشت ِدود غليظ اولين پك كه صورتش را هم از من گرفت.
آخرين جرعهء چاي صبحانه كه از ته ليوان سرازير شد روي زبانم، ديدم شانزده سال است
بعدِ صبحانه به او فكر مي‌كنم.


کتایون آموزگار


برچسب‌ها: <-TagName->
| دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:داستانک زیبا,داستان,داستانک, | | 22:43 | | bahar | | |
  ارسال به دوست

گله میکرد ز مجنون لیلی                   که شده رابطه مان ایمیلی

حیف از آن رابطه ی انسانی               که چنین شد که خودت میدانی

عشق وقتی بشود داتکامی              حاصلش نیست بجز ناکامی

نازنین خورده مگر گرگ ترا                  برده یا دات نت و دات ارگ ترا

بهرت ایمیل زدم پیشترک                  جای سابجکت نوشتم به درک

به درک گر دل من غمگین است         به درک گر غم من سنگین است

به درک رابطه گر خورده ترک               قطع آنهم به جهنم به درک

آنقدر دلخور از این ایمیلم                  که به این رابطه هم بی میلم

مرگ لیلی نت و مت را ول کن            همه را جای OK کنسل کن


برچسب‌ها: <-TagName->
بیشتر بدانید
| چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:, | | 18:2 | | bahar | | |

 

بعد از اجرای موفقیت آمیز طرح تفکیک جنسیتی در سراسر اماکن خصوصی و عمومی کشور ؛ به بررسی روند رشد و نمو یک کودک (پسر) از مهد کودک تا پیری میپردازیم :.

اسم کودک را جواد در نظر میگیریم که همراه با همکلاسی خود به نام رضا در حال برگشت از مهد کودک است.

1)
در مسیر برگشت از مهد کودک :

لضا لضا (همان رضا ) مامانم میخواد لنج (گنج) طلا بیاره ها !

رضا : مامان چیه ؟!


2)
3 سال بعد در مسیر رفت به مدرسه داخل سرویس مدرسه

راننده رو به بچه های داخل سرویس : همه زود چشاشونو ببندن داریم از کنار یه مدرسه دخترانه رد میشیم!

جواد : رضا رضا ، دختر چیه ؟


3 )
5 سال بعد از 3 سال ؛ زنگ تفریح ؛ مدرسه راهنمایی

رضا : جواد من دیشب از بالای پشت بوم یه چیزی تو حیاط خونه همسایه دیدم.

جواد : چی ؟

رضا : دختر ! دختر ! بالاخره دیدم

جواد : جون مادرت ؟! یالاه بگو چه شکلی هستن اینا !


4)
4 سال بعد از قبلی! سرکوچه جواد اینا

رضا : جواد چیکار داشتی گفتی زود بیا

جواد : رضا دیشب یکی به گوشیم زنگ زد.صداش خیلی عجیب غریب بود.یواشکی حرف میزد و میگفت یه دختره و از من میپرسید آیا پسرم ؟!

رضا : تو چی گفتی ؟

جواد : گفتم آره پسرم و بعدش دختره غش کرد !


5 )
6 سال بعد ؛ دانشگاه

جواد : رضا راسته میگند پشت این دیواره پر از دختره ؟!

رضا : آره منم شنیدم.میشنوی دارن میخندن! مگه اونا هم میخندن ؟


6 )
چند سال بعد ، شب خواستگاری

جواد : ببخشید یعنی الان شما واقعا یه دخترید ؟!


7 )
چند ماه بعد ، شب ازدواج

جواد : خوب الان باید چیکار کنیم ؟!

خانم : هیچی دیگه ،خسته ایم باید بخوابیم.شما هم برو تو اتاق خودت بخواب!


8 )
خیلی سال بعد ، دوران کهولت

جواد : دیشب مادر خدا بیامرزم به خوابم اومد گفت نمیخواهید بچه بیارید ؟

خانم : از کجا بیاریم.تو جهیزیه من که بچه نبود ، تو چرا نخریدی یه دونه ؟


9)
خیلی سال بعد

نسل ایرانی منقرض شد.......

 

برگرفته از گل آقا




 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
| سه شنبه 26 مهر 1390برچسب:, | | 22:13 | | bahar | | |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
Template : Torobche.com

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
لینک های ویژه
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان bahar و آدرس bahar1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینک های کاربردی
امکانات وبلاگ

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 107
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 301
بازدید کل : 48792
تعداد مطالب : 15
تعداد نظرات : 84
تعداد آنلاین : 1

دنياي كد آهنگ پسر جهنمي

مرجع کد آهنگ